خدایا چرا بعضی از بنده هات اینقدر شیطنت میکنن و توی بازی زندگی جر میزنن
خب آخه بدجور اذیت میکنن خب خوبه منم مثه اونا بد باشم؟؟
دیگه نمیخوام همبازیشون توی بازی زندگی باشم
خدا جونم از روزگارم شاکیم اونم همیشه اذیتم میکنه اونم بازی بلد نیست وقتایی که خیلی مهربون میشه شک میکنم این همون روزگار شر و شیطونه درست همون موقع ک شک میکنم شیطنتاش شروع میشه و بدجور اذیت میکنه نمیخاوم دیگه همبازی روزگارم باشم
خدایا دلم از همشون گرفته
خداجونم خسته شدم از بازیها و همبازی های بازی نابلد
دیگه نمیخوام بازی کنم چرا دستمو نمیگیری چرا بغلم نمیکنی نوازشم نمیکنی
خدایا دستام رو به سمتت دراز کردم اما قدم کوچیکه بهت نمیرسه تو دست دراز کن و دستامو بگیر
دلم تنگه برا آغوش گرمت برا نوازشات خدایا تنگ در آغوشم بگیرو نوازشم کن